سخنان لودويگ وان بتهوون
سخنان لودويگ وان بتهوون
بهترين لحظات زندگي من لحظاتي بود که در خواب گذراندم.
اگر مي خواهي خوشبخت باشي براي خوشبختي ديگران بكوش؛ زيرا آن شادي كه ما به ديگران مي دهيم به خود ما بر مي گردد.
زياني كه از بيان حقي متوجه من گردد به مراتب مرا گوارا و دلپذيرتر است تا آنكه پنهان كردن مطلبي، ضرري به حقي برساند.
براي درمان بدبختي و دردهاي بشر، دوايي بهتر از موسيقي وجود ندارد.
در جهان، چيزي برتر از محبت نمي بينم.
هنر و دانش، برگزيده ترين و بزرگوارترين انسانها را به هم مي پيوندد.
هنر هم مانند زندگي فقط آزادي و پيشرفت است.
تكامل بايد هدف ابتدايي همه ي هنرمندان حقيقي باشد.
نمي دانم چه رازي بين هنرمندان حقيقي وجود دارد كه هيچ كدام به دنيا روي خوش نشان نمي دهند.
هنر من بايد براي سعادت بيچارگان اختصاص يابد.
من جز خوبي نشان ديگري كه نمودار برتري باشد، نمي شناسم.
من مي خواهم گريبان سرنوشت را بگيرم، او نمي تواند سر مرا در برابر زندگي خم كند.
من براي شادماني به دنيا نيامده ام، من آمده ام تا كارهاي بزرگ انجام بدهم.
اي انسان! خود به ياري خود برخيز!
موسيقي از فكر تراوش مي كند و در قلب مي نشيند.
موسيقي [ مانند ] كشوري است كه روح من در آن حركت مي كند. در آنجا هر چيز، گلهاي زيبا مي دهد و هيچ علف هرزه اي در آن نمي رويد. اما تعداد كمي از افراد مي فهمند كه در هر قطعه از موسيقي چه شوري نهفته است.
من براي شادماني به دنيا نيامده ام، [ بلكه ] آمده ام تا كارهاي بزرگ انجام بدهم.
بيشتر از هنرم به دانش خود مديونم كه نگذاشت با خودكشي به زندگي ام خاتمه دهم.
هرگاه آسايش، درازمدت و بي دليل باشد، به تنبلي مي گرايد.




