سخنان نيچه-سری یازدهم
سخنان نيچه-سری یازدهم
بشر براي فرار از خدا، طبيعت را عامل همه چيز مي داند و در طبيعت، قانوني در كار نيست، بلكه پديده هاي طبيعي به دليل قدرت به وجود مي آيند.
با رنج عميق درون، آدمي از ديگران جدا مي شود و سرافراز مي گردد.
بايد در محدوده امكانات زميني بيافرينيم و در آفرينش به زمين وفادار بمانيم.
اراده زندگي برتر و نيرومندتر در مفهوم ناچيز نبرد براي زندگي نيست، بلكه در اراده جنگ، اراده قدرت و اراده مافوق قدرت است!
آدمي به دليل نياز به مراقبت و كمك ديگران با آنها ارتباط برقرار مي كند.
ارزش يابي هر چيز بستگي به توان خواهي آن دارد.
جهان تنها همين دنياي ظاهر است و دنياي حقيقي، دروغي بيش نيست.
آرزو ريشه حيات ماست. اگرچه اين ريشه بتدريج حيات ما را مي سوزاند، اما همين ريشه مايه زندگي است.
شايد من بهتر مي دانم كه چرا بشر تنها حيواني است كه مي خندد؛ تنها انسان است كه به شدت رنج مي برد و ناگزير است خنده را بيافريند.
انسان چيزي است كه بر او چيره مي بايد شد.
آرامش هميشگي نيز كسل كننده است؛ گاهي طوفان هم لازم است.
آرامترين كلماتند كه طوفاني را با خود به همراه مي آورند. افكاري كه با پاي كبوتران پيش مي آيند، جهان را تسخير مي كنند.
از ابر انسان است كه انسان هاي برتر، دلگرمي و شجاعت مي گيرند.
آن كه اينجا ياراي خنديدنش نيست، نبايد بخواند! زيرا "موجود فرومايه اي" در جانش است كه نمي خنداندش!
آدمهاي حقير، انسانهاي والا را ديوانه مي پندارند. چرا كه اين انسانها سرشت نامعقول تري داشته و به سمت چيزهاي استثنايي جذب مي شوند؛ چيزهايي كه هيچ جذابيتي براي بسياري از مردم ندارند.
حقيقت مانند آب دريا است؛ چون نمك آب دريا زياد است، تشنگي را رفع نمي كند. اگر حقيقت آدمي تحريف شود، مثل آب شور دريا خواهد بود كه تشنگي اش را رفع نخواهد كرد.
زماني قلبا به او (دوست) نزديكتري كه در برابر او مقاومت و ايستادگي كني.
ارزيابي يعني آفرينش.
هيچ انگاري، آرماني متعلق به بالاترين درجه قدرتمندي روح است و سرشارترين زندگي، گاهي ويرانگر و گاهي ريشخندآميز است.
انسان بايد بهتر و شريرتر شود، من چنين مي آموزانم! شريرانه ترين چيز براي بهترين چيز در ابر انسان نياز است.
از آنجا كه جهان حقيقي وجود ندارد، به ضرورت هر باور و هر فرضي بر درستي، نادرست است.
در انتقام و عشق، زن وحشي تر از مرد است.
زن هنوز قابل دوستي نيست؛ او تنها عشق را مي شناسد.
بايد بدانيم كه بزرگترين آزمون استقلال، همان حفظ خويشتن است.
پاداش عشق به حقيقت هم در آسمان است و هم در زمين.
زماني انسان مي خواهد همگام با نظم جاودانه باشد كه خودش خوب است.
همواره پرتو اعمال نيك، شما را مي پيمايد؛ حتي اگر مدت زيادي از انجام آن عمل گذشته باشد. هر چقدر هم كه اعمال شما فراموش و دفع شود، اشعه آن هميشه فروزان خواهد ماند.
آن كه پرنده نيست نبايد بر پرتگاهها آشيان سازد.
آنكه مي خواهد روزي پريدن را بياموزد، نخست بايد ايستادن، راه رفتن، دويدن و بالارفتن را ياد بگيرد. پرواز را با پرواز آغاز نمي كنند.
بس نيك و عالي است كه مخالفان خاص خويش را داشته باشيم!
اگر بت ها را واژگون كرده باشي كاري نكرده اي، وقتي واقعاً شهامت خواهي داشت كه خوي بت پرستي را در درون خويش از ميان برداشته باشي.
مردان بزرگ فقط آرمانهاي خود را نمايش داده اند.
آنچه هستي باش.
دنيا نه موافق انسان است و نه مخالف [ او ]، بلكه بيطرف است.
مرغان ديگري هم هستند كه بالاتر مي پرند.
غم خودش ما را پيدا مي کند، بايد دنبال شاديها گشت.
فيلسوف چنان كه ما، جانهاي آزاده، دركش مي كنيم، انساني است كه بيشترين مسئوليت و وجدان را براي تكامل كلي انسان دارد.
آن كس كه از اساس آموزگار باشد، تمام امور را تنها در رابطه با شاگردانش جدي مي پندارد، حتي خودش را.
شناخت به خاطر خود شناخت؛ اين واپسين دامي است كه اخلاق مي گسترد و آدمي نيز سراپا اسير آن مي شود.
اگر مجبور نبوديم در راه شناخت بر بسياري از شرم ها چيره شويم، كشش آن بسيار اندك بود.
حافظه ام مي گويد : "من چنين كرده ام". غرورم سرسختانه مي گويد : "امكان ندارد چنين كاري كرده باشم". سرانجام حافظه كوتاه مي آيد.
كسي كه «دليلي» براي زيستن دارد، با هر «وضعيتي» مي سازد.
بهتر است انسان چيزي نداند، تا اينكه بسياري چيزها را نيمه تمام بداند. بهتر است كه با عقايد خودمان يك ابله كم عقل باشيم، تا آنكه با عقايد ديگران يك مرد دانشمند به حساب آييم.
زمستان بدون بهار، قلب عاشق شكست خورده است.
زيبايي جز اينكه نعمت خداست، دام شيطان نيز هست.
خطر خوشبختي در اين است كه آدمي در هنگام خوشبختي هر سرنوشتي را مي پذيرد و هركسي را نيز.
خدا زن را خلق كرد و از آن زمان دلتنگي رخت بربست، ولي چيزهاي ديگر هم با دلتنگي از بين رفت! خلقت زن اشتباه دوم خدا بود.
اراده يك احساس نيست، بلكه شامل احساس هاي گوناگون است و نمي توان آن را از انديشه جدا كرد. در عين حال، اراده يك شور است و كسي كه اراده مي كند، به اشتباه اراده را با عمل يكسان مي شمرد.
نبايد وابسته به ترحم شد، زيرا انسانهاي به نهايت والايي هستند كه رنج و درماندگي آنان را از سر تصادف شاهد خواهيم بود.
نبايد به علم وابسته شد، حتي اگر با ارزشمندترين يافته هاي خاص خود، قصد فريفتن ما را داشته باشد.




