سخنان ويكتور هوگو-سری اول
سخنان ويكتور هوگو-سری اول
هرگز در ميان موجودات، مخلوقي كه براي كبوتر شدن آفريده شده، كركس نمي شود. اين ويژگي در ميان هيچيك از مخلوقات نيست جز آدميان.
هر آموزشگاهي را كه باز كنيد، در زنداني را بسته ايد.
خوشبخت كسي است كه خداوند دلي پر احساس به او ارزاني كرده باشد.
چقدر عاقلند آنهايي كه در عشق احمق اند.
بهشت دولتمندان از دوزخ فقرا پديد آمده است.
گاهي كار فقر و بيچارگي به جايي مي رسد كه رشته ها و پيوندها را مي گسلد. اين مرحله اي است كه تيره بختان و سياهكاران چون بدانجا رسند، درهم آميخته و در يك كلمه كه كلمه شومي است، شريك مي شوند؛ اين كلمه «بينوايان» است.
اميد در زندگاني بشر به همان ميزان اهميت دارد كه بال براي پرندگان.
لطف زن مانند ماسه خطرناك است.
عشق عبارت است از وجود يك روح در دو كالبد؛ عاملي است كه دو تن را مبدل به فرشته واحدي مي كند.
آدم ها تهي از توانايي نيستند، تهي از اراده اند.
هر چه از كوه بالاتر رويم، چشم انداز گسترده تري را مي بينيم.
هيچ چيز به اندازه رويا در ساختن آينده موثر نيست، مدينه هاي فاضله ي امروز، واقعيت هاي فردا هستند.
انسان در جهان همچون شبح سرگرداني است كه در عبور از اين راه حياتي، سايه اي از خود به يادگار نمي گذارد.
الماس را جز در ژرفاي زمين نمي توان يافت و حقايق را جز در اعماق انديشه نمي توان كشف كرد.
بديهاي اجتماع به دست ما ساخته شده است و به جاي ناله بهتر است درصدد رفع آن برآييم.
در ميان جانداران، هيچ حيواني كه براي كبوتر شدن به دنيا آمده، كركس نخواهد شد؛ مگر انسان كه كبوتر زاده مي شود و ممكن است كركس شود.
به كسي عشق بورز كه لايق عشق تو باشد نه تشنه عشق ... چون تشنه عشق روزي سيراب مي شود ...
لبخند زن در دو جا آسماني و فرشته مانند است: يكي، هنگامي كه براي اولين بار با لبخند به معشوق خود مي گويد دوستت دارم و ديگر، هنگامي كه براي اولين بار به روي نوزادش لبخند مي زند.
شعر، اركستر پرهيجاني است كه آواز طبيعت و بشر و حوادث را به هم آميخته است.
آزادي ما از نقطه اي شروع مي شود كه آزادي ديگران پايان مي يابد.
كينه و تنفر را به كساني واگذار كنيد كه نمي توانند دوست بدارند.
بدبختي، مربي استعداد است.
به مرگ راضي شدن، به پيروزي دست يافتن است.
تعارف و خوش آمدگويي، چيزي مانند بوسيدن از روي چادر است.
جسد دشمني را كه تشييع مي كني سنگين نيست.
خدا فقط آب را آفريد، انسان شراب را.
در بينوايي همچنان كه در سرما نيز ديده مي شود، افراد به يكديگر فشرده مي گردند.
شايد بتوان از هجوم سيل آساي يك ارتش ممانعت كرد، اما از هجوم انديشه ها و باورها نمي توان جلوگيري نمود.
فقر و مسكنت، مردها را به جنايت و زنها را به فحشا سوق مي دهد.
فكر كردن، شغل ذهن است، خواب ديدن، تفريح آن.
فلسفه، ميكروسكوپ انديشه ها است.
وقتي نتيجه ي انتخابات آشكار شد، يعني رأي بالاترين مرجع آشكار شده است.
همه جا شادماني قشر نازكي است كه روي رنج و بيچارگي كشيده اند.
آينده ي كودكان بسته به تربيت پدر و مادر است.
ادبيات، راز پنهاني تمدن و شعر، راز پوشيده ي آرزوها است.
از آن در شگفتم كه در سينه دلي دارند و مي پندارند كه آسايش و سعادت بشر جز مهر و صفا راه ديگري هم دارد.
بايد درهاي دانش به روي همه باز باشد، هرجا مزرعه هست، هرجا بشر هست، آنجا كتاب هم بايد باشد.
بدتر از مرگ چيست؟ آن كه پس از آمدنش مرگ را مي جويي.
خدمت به وطن نيمي از وظيفه است و خدمت به انسانيت، نيم ديگر آن.
خوشبخت كسي است كه به يكي از اين دو چيز دسترسي دارد، يا كتاب هاي خوب و يا دوستاني كه اهل كتاب باشند.
دانشمندان، علماء و بزرگان، هر يك نردباني براي پيشرفت دارند، اما شاعران و هنرمندان، اين مدارج را پروازكنان مي پيمايند.
دروغ جلوه اي از شيطان است زيرا شيطان دو نام دارد: يكي شيطان و ديگري دروغ.
در هر ملت چراغي هست كه به همه ي افراد نور مي دهد و آن، آموزگار است.
صالح ترين فرزندان آنهايي هستند كه با اعمال خود باعث افتخار پدر و مادر خود شوند.
عذاب وجدان، بدتر از مرگ در بيابان سوزان است.
علت اينكه ما از موسيقي خوشمان مي آيد اين است كه در دنياي رؤياهاي خود فرو مي رويم. سرشت هاي عالي، موسيقي را دوست مي دارند، اما بهتر مي دانند كه از آن به عنوان ابزاري براي رسيدن به رؤياهاي خويش استفاده كنند.
خشك سالي و بيماري در مقام مقايسه با جنگ، چيزي نيست زيرا خود اين دو نيز ناشي از پيامدهاي دشوار و ناهنجار جنگ هستند.
كتاب، جام جهان نما است.
گسيختن رشته ي علايق فرزندي، غريزه ي برخي از خانواده هاي بينوا است.
مانند پرنده باش كه روي شاخه سست و ضعيف لحظه اي مي نشيند و آواز مي خواند و احساس مي كند كه شاخه مي لرزد، اما به آواز خواندن خود ادامه مي دهد زيرا مطمئن است كه بال و پر دارد.




