جوک های جدید _ سری هفتم
يک روز يه ترکه ميره نارنگي بخره اسم نارنگي يادش نمي ياد بعد مي گه آقا به من 2کيلو پرتقال کم باد بده
====================
تركه ميخواسته يك كبريت رو روشن كنه، هرچي ميزده كبريت مادرمرده روشن نميشده. رفيقش بهش ميگه: بابا خوب شايد كبريتش خرابه! تركه ميگه: نه بابا، همين پنج دقيقه پيش روشن شد
====================
لره به البرادعی رئیس اژانس انرژی هسته ای میگه:تو واقعا دکتر هستی؟ اونم با افتخار می گه:بله من دکتر هستم.ترکه میگه:خوب بدبخت پس چرا تو اژانس کار میکنی؟
یک دانشمند ترک! یک تکه یخ گرفته بود دستش و متفکرانه داشت یک مدت طولانی بهش نگاه میکرد.
ازش میپرسن: چیو داری این جوری متفکرانه نگاه میکنی؟
ترک دانشمند میگه: والله داره همینطور ازش آب میچکه، ولی هر چی نگاه میکنم نمیدونم کجاش سوراخه !
لره با خوشحالي به دوستش ميگه بالاخره اين جدول رو بعد از 2 سال حل كردم !!!!!!!دوستش ميگه 2 سال زياد نيست؟؟؟؟؟؟؟ لره ميگه نه روش نوشته بود 7 تا 10 سال
یه اصفهانیه آب معدنی می خره یکمشو می خوره و می گه: حج خانوم این خیلی غلییظس یوخده از آبی شیر بی ریز توش
ترکه دولا میشه که آینه ای که رو زمین افتاده رو برداره، خودشو تو آینه میبینه، میگه:" ببخشید، نمیدونستم ماله شماست
ترکه میره خواستگاری ، بعد که دختره رو میبینه ازش می پرسن: خوب چطوره؟ پسندیدی؟ ترکه میگه : اینجوری که نمیشه . یه محرمیتی چیزی بخونین ، درست و حسابی ببینمش. اونا رو محرم می کنن و یارو حسابی می بیندش. ازش می پرسن: خوب بالاخره پسندیدی؟ جواب میده : نه! دماغش خیلی بزرگه
ادامه مطلب